زمان جاری : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 7:46 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



به انجمن بیا تو رمان خوش آمدید
ارسال پاسخ
تعداد بازدید 104
نویسنده پیام
admin2 آفلاین


ارسال‌ها : 3
عضویت: 30 /5 /1400


چیشد که رفتم دنبال یادگیری زبان :)

سلام سلام . حال و احوال ؟؟؟

توی پست قبل ، داستان مهاجرتم رو گفتم ... الان میخوام داستان اینو بگم که اصن چیشد رفتم دنبال زبان یاد گرفتن و ایناااا

خب .....

فک کنم 9 یا 10 سالم بود . نمیدونم چیشد که یهو یه جرقه خورد تو ذهنم انگلیسی یاد بگیرم ... هیچ ایده ای هم درموردش نداشتم . یه زبان کاملا ناشناخته واسم بود ... مثه اینه که یهویی به ذهنتون برسه برین چینی یاد بگیرید همین قدر مبهم

از اون روز تصمیم گرفتم برم دنبالش ، به مامانم گفتم اگه کتابی توی خونه هست که من میتونم باهاش زبان یاد بگیرم واسم بیار . یه کتاب پیدا کرد واسم فقط در حد حیوانات و میوه ها بود .... با همون کتاب استارت رو ردم

بعد به خالم گفتم بهم یاد بده و با اون شروع کردم ..... یه چند وقتی گذشت . صبح از خواب بیدار شدم ( تابستون بود ) مامانم بهم گفت یکی از همسایه ها ، میخواد به بچه های کوچه زبان یاد بده . میخوای تو هم شرکت کنی ؟

منو میگی ؟؟؟؟ ذوق مرگ شدم یعنی..... اون موقع نمیدونستم قانون جذب و اینا چیه ولی الان مطمعنم همین قانون بوده که این کلاسو سر راه من قرار داده چی از این بهتر ؟؟؟؟ البته من نمیشناختمشون ولی خداروشکر میکنم که باهاشون آشنا شدم ... چون هنوز که هنوزه با معلم عزیزمممم در ارتباطم .....

خلاصه من رفتم سر کلاس ... تقریبا 2 سالی میرفتم ... توی این دوسال همه ی کلاس هارو مرتب شرکت میکردم... حتی میشد بعضی روزا ، بچه های دیگه باهم هماهنگ میکردن که کلاس نیان و به من اطلاع نمیدادن چون اونها توی کوچه ی بعدی بودن ؛ و من خودم تنهایی میرفتم کلاس

از سال چهارم دبستان هم واسمون کلاس زبان گذاشتن .... چه معلمیییییی اینقدر لهجه ش قشنگ بود که هنوز یادمهههه .... یعنی غلیظ تر از یه نیتیو حرف میزد ... موبایلشم که سر کلاس زنگ میخورد یه کلمه هم فارسی با طرف مقابل حرف نمیزد ..... بعدشم رفت کانادا هههععییییی

گذشت و گذشت تا توی دوران راهنمایی دو ترم زبان توی فرهنگسرای محله مون خوندم بعد 2 ترم هم توی گویش . گویش موسسه ی خیلی خوبی بود .... همون باعث شد که بتونم خوب حرف بزنم ...

بعد از اون زبانو ول کردم و رفتم دبیرستان .... توی 4 سال دبیرستان زبانم به شدت افت کردددد . متنفرم از اون شرایط ... خداروشکر تموم شد دوره ی ننگینی بود

بعد دبیرستان ، دانشگاه ، رشته ی حسابداری قبول شدم علیرغم میل باطنیم ... مثل خیلیای دیگه ، با در نظر گرفتن بازار کار ، اون رشته رو انتخاب کردم یکی دیگه از حماقت هایی که کردم همین بود ... چون دبیرستان هم به جای اینکه برم هنر بخونم که دوسش دارم ، رفتم ریاضی خوندم

بگذریم ....

سال اول دانشگاه گذشت ...

دیگه تصمیم گرفتم برم دنبال زبان و به طور جدی بخونمش و برم کلاس ... یادمه با پسر عموم رفتیم آموزشگاه ره جویان ( توی اصفهان - اول خیابان مسجد سید ) یه وقت تعیین سطح گرفتم . روزشو بهم گفت و طبق تاریخ ، رفتم واسه تعیین سطح .

تنهایی حوصلشو نداشتم . با یکی از دوستام رفتم . توی نوبت که بودم ، اسم یه دختر بچه رو صدا زد که بره توی اتاق واسه ی تعیین سطح . به دوستم گفتم تو خجالت نمبکشی کلاس زبان نمیری ؟؟؟ نگاه کن ! نصف تو سن داره ...

اونم تحت تاثیر قرار گرفت و رفت واسه خودشم یه نوبت بگیره هر چند یه ترم بیشتر نخوند

چند دقیقه ای منتظر موندیم که صدام زدن . رفتم داخل ... خانم مراحل مسئول تعیین سطح از بچه ها بود . بعد ها فهمیدم سر دبیر آموزشگاهه و کارش خیلی درسته ( استاد خودمم خانم مراحل بودن )

بعد تعیین سطح بهم گفتن دایره لغاتت خیلی پایینه . سعی کن کلمه زیاد یاد بگیری ...

عاقا سرتونو درد نیارم .....

دو سال و نیم به طور پیوسته اونجا زبان خوندم که بالاخره تموم شد .... همه ی ترم ها رو پاس کردم ( کتاب های تاپ ناچ و سامیت ) * اینم بگم که بعدش رشتمو عوض کردم و مترجمی زبان رو انتخاب کردم *

الانم که دارم توی آموزشگاه داتیس ( اصفهان - خیابان شیخ صدوق جنوبی ) دوره های آیلتس رو میگذرونم .

از همین جا از خانم مراحل و خانم شاهکرمی تشکر میکنم که با صبوری که به خرج دادن ، به ما کمک کردن که زبان انگلیسی رو یاد بگیریم

نکته ی اخلاقی : وقتی یاد گیری یه زبان جدید رو شروع میکنید ، ولش نکنید و پیوسته بخونید و وقت بذارید .

مرسی ازتون

مرسی که وقت گذاشتین

خوشحال میشم نظر شما رو بدونم


یکشنبه 11 مهر 1400 - 11:22
نقل قول این ارسال در پاسخ
neginn آفلاین



ارسال‌ها : 1
عضویت: 14 /7 /1400


پاسخ : 1 RE چیشد که رفتم دنبال یادگیری زبان :)

داستان شروع یادگیری زبان من برمیگرده به سال سوم دبیرستانم، امتحان های ترم اول گذروندیم و حالا نوبت به گرفتن نامه اعمال رسیده بود.

دیرییینگ نمره زبان= ۹

خیلی قشنگ حس و حال اون روزم یادمه کل مسیر مدرسه تا خونه رو گریه میکردم و به خودم میگفتم نگین بیچاره شدی باید شهریور بری امتحان بدی🤦‍♀️ رسیدم خونه و مامانم از حال روزم ترسیدن.

چی شده؟؟

زبان ۹ شدمم😭

خب بااااشه ۹ شدی که شدی ترسیدمممم

ساعت ۷ عصر همون روز مامانم از بیرون بهم زنگ زدن که بیا اموزشگاه زبان سر کوچه اسمت نوشتم ولی میگن باید تعیین سطح بدی خب منم که حتی بلد نبودم چطوری اسمم به انگلیسی بگم به شدت مخالفت کردم ولی در هرصورت با دعوا و اصرار مامان مجبور شدم برم.

وقتی رفتم کلی استرس داشتم همش میگفتم حالا من بزرگترین عضو کلاسم و کمترین سطح قبول میشم و همه مسخرم میکنند ولی خانم سامانی با برخورد خیلی خوب راهنماییم کردن و قرار شد از فرداش کلاسم شروع کنم.

به شدت استرس داشتم ولی برخورد و تشویق و اون اعتماد به نفسی که خانم سامانی بهم دادن باعث میشد هرجلسه ارومتر و مشتاق تر بشم تا اینکه هر ترم تاپ میشدم و نمرم سال به سال بهتر میشد و دیپلم زبانم ۳ ساله گرفتم و منی که از زبان متنفر بودم دانشگاه رشته مترجمی زبان انتخاب کردم و شدم مدرس زبان😅


چهارشنبه 14 مهر 1400 - 13:40
نقل قول این ارسال در پاسخ
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com