شروین
امکان نداشت این حرفا امکان نداشت اخه یعنی چی پدر بزرگ مادر بزرگ پارمیدا چطور تونسته اینکارا بکنه اخه به من چه اصلا چرا باید اینا را بگه اونم توی وصیت نامه با صدای پرهام دوباره توجهم بهش جلب شد
پرهام - یا تو یا اون مردک بی همه چیز ببین ما اینجوری تصمیم گرفتیم که تو حداقل 3 سال صیغه اش کنی بعدش هم راهتون از هم جدا فقط زن اون مردک نشه
-ااااااه پرهام چرا من چرا اون اصلا اون مادربزرگت منا از کجا میشناخته موضوع بابام و خانواده شادرخ هیچی چرا اخه من از کجا میدونست من کی و چی میشم
پرهام-اینا الان مهم نیست شروین الان مهم اینه که 4 ماه دیگه اون مردک باربد میاد این طرف دنیا برای گرفتن پارمیدا که البته اگه تو شوهر پارمیدا باشی
-اخه مگه قرن چنده که با وصیت نامه یکیا زن و شوهر کنن
پرهام - موضوع فقط وصیت نامه نیست مهم پاپوشیه که برای مامان و بابام راه انداخته و بحثش جداست و مامان و بابام اگه الکی برن زندان فقط با ازدواج با پارمیدا رضایت میده شروین بخاطر اون کاری که در حقت کردم این دفعه را قبول کن وگرنه نمیبخشمت ..
بین دو راهی مونده بودم -گفتی 4 ماه
انگار دنیا را بهش بخشیدن با خوشحالی سر تکون داد
دلم نیومد که برم و پشت کنم به این خانواده به دختری که با بی رحمی میخواست زن بی انصاف ترین ادم پولدار و کثیف شهر تهران باربد ملکی بشه دلم نیومد این کار را باهاش بکنم منی که بهم میگفتن شروین بی رحم و دل سنگ در اتاق را باز کردم که نگاه پارمیدا که شک به افق خیره بود چرخید طرفم و با خشم نگاهم کرد بی تفاوت ترین نگاهم را بهش انداختم و روئ کردم طرف مامان و باباش - قبوله ولی باید صیغه خونده بشه برای 3 سال چون نمیخوام الکی شناسنامه ها کثیف بشه
باباش با رضایت و خوشحالی نگاهم کرد ولی مامانش با غم و ناراحتی سرشاانداخت پایین صدای خشمگین ارامیس سکوت را شکوند -چی..چی گفتیین ...صیغه بین کی و کی ...امکان نداره شروین تو داری چیکار میکنی
پارمیدا که هنوز تو شک بود و خیره به من از سر جاش بلند شد - م...یدونی ..بین کی.و کی.. بین من و بدبختی بین منا و شروین ....صیغه شدن من توی این سن بخاطر....بخاطر...
بغضش شکست و با زانو افتاد رو زمین و هق هقش بلند شد رایان و ترلان خواستن برن طرفش که با دستم مانع شدم و رفتم طرف بازوش را گرفتم و بلندش کردم مامانش خواست چیز بگه که پریدم وسط حرفش - هیچی نگید اجازه بدید باهاش حرف بزنم
پارمیدا خودشا تکون داد که از حصار دستم بیاد بیرون -من حرفی با تو ندارم ولم کن
کشوندمش توی یکی از اتاق و در را بستم
-پارمیدا بچه بازی را بیخیال شو مجبورم ولی تو احتیاج داری میفهمی درک کن و عین ادم تصیمیم بگیر....با مشت میزد به قفسه سینم - من چجوری تصیمیم بگیر من محتاج نیستم من یه ادم بدبختم که شادی نباید داشته باشم من نمیخوام ازدواج کنم نمیخوام
-این ازدواج نیست این یه قرار زندگی سه ساله است برای پس فردا اماده باش تا بریم برای عملی کردن کار و از این به بعدش برای اینکه 4 ماه دیگه اون مردک میاد سراغت توی خونه ی من زندگی میکنیم یه مرخصی 1 ساله هم از دانشگاهت میگیریم و میریم ایران زندگی میکنیم و سال دیگه بر میگردیم برای کارای فشن شو و دانشگاه تو فهمیدی
دستای مشت شدش را از دستام کشید بیرون و چند قدم رفت عقب و سرشا انداخت پایین -..تاپس...فردا
سری تکون دادم و در را باز کردم دیدم مامان و باباش اشفته هی از این طرف سالن به اون طرف میرن صدای چرخیدن کلید خبر از این داد که پارمیدا در را قفل کرد رفتم سمتشون که برگشتن طرفم -پس فردا میام برای قطعی کردن کار بلیط میگیریم میریم ایران اونجا دستمون به یه جایی بنده حداقل بعدشم یه مرخصی 1 ساله برای دانشگاه و محل کارمون میگیرم و بعد 1 سال بقیه اش را میایم اینجا زندگی میکنیم
خداحافظی کردم و از در اومدم بیرون خواستم ماشین را روشن کنم که در ماشین باز شد و پارمیدا سوار شد
-تو اینجا چیکار میکنی
-میشه بری...م
-کجا دقیقا
-هر جا غیر اینجا ..لطفا شروین ..
ماشین را روشن کردم و بی هدف توی خیابون ها میگشتم و توی فکر بودم ضبط را روشن کردم که اهنگ عادت از امو باند بخش شد و با حال من سازگار بود ولی من عاشق نبودم ..غمگینیش با حالم میخورد
پارمیدا
میدونست تو فاز غمم تازه اهنگ غمگینم پلی کردم
خیلی اهنگای امو باند را دوست داشتم و یار همیشگیم بود
لحظه هام بدون تو به سختی میگذرن تو خلوتممقصرش تویی تو که میدونی من چقدر بد عادتم
راضی ام اگه بخوای به دیدنم بیای و زود بری
ولی اینو بدون پای شکستن دلم مقصری
عادت دارم به اینکه همیشه تو باشی کنارم
با دیدنت چشمامو رو هم بذارم
پیش تو گیر دلم
لحظه هام این روزا نمی گذرن بی تواینو میدونم یه روزی دستامو میگیری تو
کاش بشه بدونی همه ی زندگیمی تو
حق با تو بود بیش از حد احساساتی میشم
وقتی که نیستی تو رو حس میکنم پیشم
نباشی من تنها تر از اینی که هستم میشم
عادت دارم به اینکه همیشه تو باشی کنارم
با دیدنت چشمامو رو هم بذارم
پیش تو گیر دلم
حالم بهتر شده بود از اشکایی هم که ریخته بودم اصلا حواسم به موقعیت و مکان نبود فقط توی فکر بودم اونم فکر به اینده نامعلوم صد در صد مضخرفمخدایا چی میشه به منم ارامش بدی زندگی بدون بالا بلندی باه چی میشه صاف برم مگه من ادم نیستم دیگه ازدواجم از کجا در اومده بود
نمیدونم چی شد که چشمام گرم شد و دیگه هیچی نفهمیدم