
نویسنده : سمیه.ف.ح کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
زنانی هستن که شرعین . زنانی هستن که واقعاً مادرن . مادر بچه هایی حلال . شرعی بدون هیچ شک و شبهه ای . زنانی با عقد نکاح دائم .
اما …
آیا همه ی زنها قانونین؟ اگه زن کسی شدی ، عقدی و شرعی ولی تیزی زیر گلوت گرفتن که تو این طایفه اسم هیچ مردی نباید بره تو شناسنامه ی هیچ زنی ، چیکار می کنی؟
چطور می خوای ثابت کنی ازدواج کردی؟ چطور می خوای ثابت کنی مادر شدی؟ چطور می خوای جدا بشی وقتی هیچ جایی حق نداری مهمترین واقعه ی زندگیتو ثبت کنی؟ زنی می تونه طلاق بگیره که بتونه اثبات کنه ازدواج کرده. بدون شناسنامه و سند ازدواج ، چطور می تونه اینکارو بکنه؟
می خوام از صدها زنی بگم که نمی دونن شناسنامه چیه! می خوام از زنانی بگم که نمی دونن حق و حقوق دارن . مهریه دارن ، نفقه دارن و در شرایط خاص می تونن به راحتی جدا بشن .
می خوام از مردایی بگم که دلشون واسه دخترشون هم نمی سوزه . وقتی مردی ازدواجش رو با همسرش ثبت نکنه ، بچه ها چه پسر و چه دختر بی شناسنامه می مونن. باز پسرا یه جورایی گلیم خوشون رو از آب بیرون می کشن . ولی دخترای معصوم و کوچیک این نوع ازدواجهای بدون ثبت که حالا تو سیزده ، چهار ده سالگی عروس می شن ، اونم بدون شناسنامه و سند ثبتی ، چیا در انتظارشونه؟