موضوعات این مطلب :
دانلود رمان
,

نویسنده : Lord of fear کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
همه ی ما میدونیم که افسانه ها واقعیت ندارن….
قصه های تخیلی هم واقعی نیستن…..
اما تیارانا اصرار داره که موجودات ماوراءالطبیعه هم میتونن وجود داشته باشن….
تیارانا تمامی قصه های فانتزی رو بلده….
همیشه تصورش اینه که میتونه ملکه ی سرزمین آب ها بشه….جنگل های روشن رو تحت سلطه داشته باشه و با آسمون آبی حرف بزنه…..در اعماق قلبش تصور میکنه که روزی عاشق پرنسی قدبلند و چهار شانه میشه و اون ها تا ابد خوشبخت زندگی میکنن….تیارانا حتی با اینکه میدونه آوردن اسمش بر زبان ها هم ممنوعه باز هم ،گاهی در گوشه ای از ذهنش حس میکنه که توانایی مقابله با لرد سایه ها رو هم داره…..همه فکر میکنن که تیارانا فقط یک دختر ساده ی در حال بلوغ اما حتی خود تیارانا هم نیمدونه که قراره در روز تولد ۱۸ سالگیش ،تمامی تخیلاتش واقعی بشن……..!
دانلود
قسمتی از متن رمان :
تیارانا در حالی که به سمت در مدرسه میره ،رو به جولیا میگه:”جولی به نظرت میشه روزی من یه پری واقعی رو از نزدیک ببینم؟”
جولی در حالی که به خل بازی های دوست عزیزش عادت کرده با لبخند مهربانی جواب میده:”شاید تیارانا…بعید نمیدونم،این قدر که تو به این جور چیز ها فکر میکنی،روزی یکی از اون ها رو ببینی!”
تیارانا که ذوق و هیجان به وضوح توی رفتارش به چشم میخوره میگه:”جولی…دلم میخواد اگه ببینمشون،یکی از اون قدرتمند هاشون باشه….شاید هم زیباترینشون ،نمیدونم!”
جولی خنده ی بلندی میکنه و میگه:”تو همین الان قراره با یکی از زیباترین پری های دنیا آشنا بشی تیارانا،دکتر استوارت جِیکین!”
تیارانا با یادآوری اسم استوارت صورتش توی هم میره و میگه:”امیدوارم زنگ ریاضی زودتر تموم بشه جولی…اصلا حوصله ی این معلم عبوث کم حرف بی احساس مزخرف دیوونه ی ……”
جولیا که میبینه تیارانا همین طور داره برای استورات صفت ردیف میکنه،حرفش رو قطع میکنه و با خونسردی میگه:”دوست نداشتنی!”
تیارانا در حالی که حرف توی دهنش ماسیده به جولیا خیره میشه که جولیا ابروش رو بالا می اندازه و میگه:”استورات واقعا دوست نداشتنیه تیارا!”
تیارانا که هنوز داره جملات جولیا رو توی ذهنش هضم میکنه متوجه مخفف شدن اسمش توسط جولیا نمیشه ،پس خیلی سریع با داد میگه:” چرا تو همیشه توی توصیف آدم ها موفق تری جولی!”